بیداری خلسه من در سن 66 سالگی است


بعد از زندگی در کمد بیرون آمدم. اکنون من جامعه ای از افراد همفکر را در بزرگان رنگین کمان کلگری پیدا کرده ام.

نوشته شده توسط ابی تیکل، عکس توسط آلیسون ست

6 مه 2024

10 ساله بودم که برای اولین بار به عنوان تراجنسیتی ظاهر شدم. سال 1964 بود و به پدر و مادرم گفتم که دختر هستم. نمی دانستند چه واکنشی نشان دهند. در آن زمان، مفهوم «تراجنسیتی» رایج نبود و ترنس‌جنسیتی – همانطور که در آن زمان شناخته می‌شد – انحراف و انحراف جنسی تلقی می‌شد. واکنش پدرم این بود که همچنان مرا به خاطر آنچه بودم شرمنده می کرد: کودکی شکننده که به راحتی گریه می کرد. بنابراین من دیگر هرگز آن را با آنها مطرح نکردم. یاد گرفتم مثل یک پسر راه بروم، مثل یک پسر حرف بزنم و حتی مثل یک پسر فکر کنم. وقتی جوان بودم، در این کار خوب نبودم، اما در طول سال ها بهتر شدم.

وقتی 20 ساله بودم، از ونکوور به کلگری نقل مکان کردم، جایی که در IT کار کردم. در سال 1977 با همسر اولم آشنا شدم و در نتیجه صاحب سه پسر شدیم. زمانی که آنها هنوز بچه بودند طلاق گرفتیم، بنابراین من سال‌ها یک پدر و مادر مجرد بودم تا اینکه با همسر دومم آشنا شدم. بعد از اینکه پسران و دخترخوانده ام از آنجا دور شدند، من و همسرم از یک شهر کوچک به شهر کوچکی در جنوب آلبرتا نقل مکان کردیم. در سال 2017 من بازنشسته شده بودم و هر دو به استراتمور رسیدیم، جامعه ای در 40 دقیقه شرق کلگری.

در این سال‌ها هیچ‌وقت جرأت نکردم کلمه ترنس‌سکسوال را در اینترنت جستجو کنم. می ترسیدم کسی آن را در تاریخچه جستجوی من پیدا کند و من لو بروم. هیچ وقت باور نمی کردم که بتوانم بیرون بیایم. اما همانطور که زندگی ادامه داشت و من شروع به دیدن پایان راه کردم، به این فکر می کردم که آیا می توانم کسی باشم که واقعا هستم. خودم را در بستر مرگ تصور می‌کردم که هنوز در کمد بودم و فکر می‌کردم هرگز زندگی نکرده‌ام. دلخراش بود.

در بهار 2021، من تنها و افسرده بودم. دنیای من حول محور همسرم می چرخید: مدت کوتاهی پس از ازدواج ما تشخیص داده شد که او مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس است و من روی کمک به او برای به دست آوردن مجدد سلامتش متمرکز بودم. خوشحال بودم که از او حمایت کردم. به من یک هدف و حواس پرتی داد. روزهایم را به تنهایی در زیرزمینم با گیتار می گذراندم، بی سر و صدا تا کسی صدایم را نشنود. من مثل یک مرد زندگی می کردم: ریش و موهای کوتاه داشتم، درگیر وزنه برداری بودم. آنقدر در کمد بودم که هرگز آرایش نکردم و حتی لباس های زنانه را در خلوت امتحان نکردم. سپس، یک روز، “ترنسکشوال” را در نوار جستجوی فیس بوک تایپ کردم. وقتی متوجه شدم که گروه های ترنس فیس بوک زیادی آنلاین هستند، شوکه شدم. برخی از آنها بیش از 100000 عضو داشتند. مردم در مورد درمان جایگزینی هورمون یا HRT صحبت کردند. تحت عمل جراحی جنسیت؛ و نزد خانواده هایشان بروند. تحت تاثیرقرارگرفتم. نمی دانستم چنین چیزهایی ممکن است.

وقتی فهمیدم افراد ترنس زیادی از کمد بیرون آمده اند، می دانستم که دیگر نمی توانم آنجا بمانم. در 66 سالگی پیش همسرم آمدم. ما حدود 18 سال ازدواج کردیم و او نمی دانست من ترنس هستم – به همین دلیل آن را به خوبی پنهان کردم. این خبر آغاز طلاق آهسته بود. اما برای من گفتن حقیقت به او سنگینی را از روی دوشم برداشت. انرژی زیادی گرفتم تا تمام زندگی ام را وقف بازیگری کنم. روزی که برای دیدنش بیرون رفتم، انگار برای اولین بار بود که خورشید می تابد.

تگ alt وجود ندارد

چهار روز بعد، در یکی از گروه های ترنس فیس بوک که به آن ملحق شده بودم پست گذاشتم. در مورد اینکه چقدر خوشحال بودم که بیرون بودم نوشتم و عکسم را گذاشتم. این پست بیش از 500 لایک دریافت کرد. ناگهان، افراد ترنس از سرتاسر جهان شروع به گفتن تجربیات خود از بیرون آمدن کردند. دانستن اینکه افراد زیادی برای من خوشحال هستند برای من بسیار مهم بود.

چند ماه بعد به سراغ پسران و دخترخوانده ام رفتم. آنها این اتفاق را ندیدند، اما بسیار حمایت کردند. به خصوص نوه های من فوق العاده بودند. به من می گفتند پدربزرگ و یک روز به آنها گفتم ای کاش الان می توانستی مرا بابابزرگ صدا کنی. دقیقاً به همین ترتیب، آنها بدون از دست دادن یک ضربه، سوئیچ کردند. تا آن زمان، همسرم نیز پذیرفته بود که نمی تواند شفافیت من را تغییر دهد و تصمیم گرفت به من کمک کند تا به جلو بروم. او به من نکاتی را در مورد نحوه رنگ کردن ناخن ها، مراقبت از پوست و مدل دادن به لباس هایم داد. از کمک او قدردانی کردم.

شروع کردم به دیدن یک درمانگر که به من درباره Skipping Stone، یک سازمان غیرانتفاعی در کلگری که از افراد ترنس در سراسر آلبرتا حمایت می‌کند و میزبان گروه‌های پشتیبانی زوم است، گفت. من به یکی از ترنس فمینیست های بالای 50 سال پیوستم. این اولین ملاقات ها شوکه کننده بود، زیرا من تا به حال با یک فرد ترنس ملاقات نکرده بودم. خیلی باید پردازش می شد. اکثر اعضا سالهاست که در آنجا حضور دارند و همه پاسخ سوالات من را داشتند. ما در مورد چگونگی دسترسی به هورمون درمانی جایگزین، نحوه آرایش مو و آرایش، نحوه ارائه خود به شیوه ای زنانه صحبت کردیم. ناگهان دوستان ترنسکشوال پیدا کردم.

حدود شش ماه بعد از بیرون آمدن من، من و همسرم طلاق خود را قطعی کردیم. خانه‌مان را در استراتمور فروختیم و به آپارتمان‌های جداگانه در کلگری نقل مکان کردیم. پس از جدایی ما، احساس آزادی بیشتری برای بیان هویت جنسی خود داشتم. بلوز، دامن، جواهرات و آرایش پوشیدم و در اتاق نشیمن طوری رقصیدم که قبلاً هرگز تکان نخورده بودم – مثل یک دختر. من را پر از شادی کرد. من همچنین نام و نشانگر جنسیت خود را در شناسه ام تغییر دادم و تا حد امکان از طریق استپینگ استون با افراد بیشتری آشنا شدم.

در سپتامبر 2022، من در یک پیک نیک با یک گروه زوم بودم. در پارکینگ همدیگر را دیدیم، همه در پارک یک روز لباس پوشیده بودند. چند نفری که جزو گروه ما نبودند نزدیک ما ایستاده بودند. نکته خنده دار این است که هیچ کدام از آنها توجه زیادی به ما نداشتند. در آن لحظه ما هم مثل بقیه بودیم. این یک درس قدرتمند بود – به ما الهام بخشید که بیشتر دور هم جمع شویم، و من متوجه شدم که می‌توانیم دقیقاً همان چیزی باشیم که در جمع بودیم و احتمالاً به آنها خیره نمی‌شویم یا در مورد آن اظهارنظرهای زننده نمی‌کنیم. شروع کردیم به ناهار رفتن، در مورد تغییر و زندگی‌مان گپ زدن. می توانستیم خودمان با هم باشیم.

یکی از دوستان به Rainbow Elders Calgary اشاره کرد، یک سازمان داوطلبانه که از سالمندان محلی LGBTQ+ پشتیبانی می کند. من شروع به دنبال کردن گروه در رسانه های اجتماعی کردم و در نهایت یکی از رویدادهای آینده آنها توجه من را جلب کرد: یک پیک نیک دیگر در پارک. یک روز زیبای بهاری بود و پارک پر از خانواده هایی بود که از آفتاب لذت می بردند. پرچم پرایدی را در هوا دیدم و به گروه کوچکی از افراد مسن رسیدم. بلافاصله شروع به چت کردیم. برخی از مردم بیسبال پرتاب می کردند در حالی که برخی دیگر در حال بازی رینگ بازی بودند. من این ایده را دوست داشتم که ما اینجا هستیم، عجیب و غریب، و نمی‌رویم. افراد کوئیر، به خصوص ترنس های نسل من، چیزهای زیادی را در زندگی ما پنهان کرده اند. خیلی خوب بود که گروهی را پیدا کردم که در جامعه می نواخت.

بعد از پیک نیک، مشارکت من با بزرگان رنگین کمان مرکز زندگی من شد. این گروه به طرز شگفت انگیزی فراگیر است. لزبین ها، همجنس گرایان، ترنس ها وجود دارند – تقریباً تمام رنگین کمان. Rainbow Elders در اعتراضات LGBTQ+ شرکت می کند و از سالمندان دگرباش در خانه های مراقبت با سازماندهی کارگاه هایی برای کارکنان و ساکنان حمایت می کند. او همچنین رویدادهای اجتماعی ماهانه با فعالیت هایی مانند شنا و رقص را سازماندهی می کند و جلساتی را برگزار می کند که در آن به نوبت داستان های خود را به اشتراک می گذاریم. از اینکه می توانم با افراد هم سن و سال خود که تجربیات مشابهی دارند صحبت کنم لذت می برم.

من اخیراً میزبان یک رویداد پرندگان در پناهگاه پرندگان اینگلوود در قلب شهر بودم. من یکی از دوستانم را دعوت کردم که چند مرد ترنس جوان دیگر و همچنین گروهی از بزرگان رنگین کمان را به همراه داشت. روز سرد و بادی بود اما ما چند پرنده بزرگ دیدیم و گپ خوبی داشتیم. در اواسط مراسم، یکی از مردان جوان به من گفت که او به سختی از آپارتمانش خارج شد و از اینکه بیرون است و در آفتاب و هوای تازه غرق می شود، بسیار خوشحال است. او گفت که صحبت کردن با افراد واقعی به جای ارسال پیامک یا صحبت در زوم به معنای زیادی است. بعد برای صرف صبحانه به کافه ای رفتیم. دوستی که بعداً دعوت کردم به من گفت که ساندویچی که در آنجا خورده بود اولین وعده غذایی مناسبی بود که بعد از مدت ها خورده بود. این فقط یک رویداد تماشای پرنده بود، اما به گونه ای به مردم کمک کرد که من انتظار نداشتم.

پس از بیرون آمدن، شما شروع به تغییر بسیار زیادی می کنید. همه چیز می تواند تغییر کند: دوستان شما چه کسانی هستند، با چه کسانی می توانید کار کنید، جامعه شما را چگونه می بیند. بسیاری از بزرگان رنگین کمان نیز بعداً در زندگی ظاهر شدند، و آنها درک می کنند که ایفای نقش جنسیت مخالف برای چندین دهه چگونه است و دشواری تلاش برای رهایی از آن. بسیاری از مردم در نسل ما، به ویژه به دست والدین پس از جنگ و جامعه متعصب ما، تروما را تجربه کرده اند. هر Rainbow Elder داستان خودش را دارد، اما همه ما آسیب‌پذیری مشابهی داریم.

تگ alt وجود ندارد

یکی از اهداف جامعه حمایت از جوانان دگرباش در شهر است. به همین دلیل است که ما اغلب از سازمان‌های LGBTQ+ در مدارس و کالج‌های محلی بازدید می‌کنیم تا با مردم آنجا صحبت کنیم – و مهم‌تر از آن، گوش دادن به آنها. اخیراً با گروه دانشجویی LGBTQ+ در دانشگاه مونت رویال ملاقات کردم. دیدن افتخار این همه جوان بسیار عالی بود. داستان‌های قدیمی‌تر ما با آنچه اکنون جوانان تجربه می‌کنند کاملاً متفاوت است. ما با جوانان در مورد این واقعیت صحبت می کنیم که اپیدمی ایدز بسیاری از افراد دگرباش و ترنس نسل قدیمی را از دست داده است. و آنها به ما پارادایم‌های جنسیتی مختلف می‌آموزند، مانند اصطلاح «غیر دودویی»، که در نسل من یک برچسب رایج نبود. بچه ها سریعتر بیرون می آیند – در دبستان، دبیرستان، دانشگاه. بسیاری از آنها والدین حامی دارند، چیزی که در نسل من بی سابقه بود. اما از برخی جهات، بیرون رفتن برای جوانان نیز دشوارتر است. زمانی که در 66 سالگی بازنشسته شدم، از نظر مالی استقلالی داشتم و فرزندان و نوه‌هایم را داشتند. بسیاری از جوانان از چنین حمایت مالی و اجتماعی برخوردار نیستند. در آلبرتا، جوانان ترنس همچنین در حال مبارزه با تغییرات برنامه ریزی شده در سیاست های استانی هستند که دسترسی آنها به مراقبت های بهداشتی تایید کننده جنسیت را محدود می کند و اگر دانش آموزان بخواهند نام یا ضمایر خود را در مدرسه تغییر دهند، به رضایت والدین نیاز دارند. من بچه‌های دگرباش و ترنس را پیشگام می‌دانم و خوشحالم که ما به‌عنوان بزرگان رنگین کمان برای حمایت از آن‌ها، گوش دادن به نگرانی‌هایشان و مخالفت با سیاست‌های ضدترنس دولت تلاش می‌کنیم.

من الان سه ساله هستم و انتقال من در این مرحله تقریباً کامل شده است. من خیلی خوشحالتر از قبل از بیرون آمدنم هستم. من قبلاً فردی ساکت بودم که به ندرت لبخند می زدم و تقریباً هیچ دوستی نداشتم. حالا هر روز از خواب بیدار می شوم و منتظر چیزی هستم که در پیش است. من تبدیل به یک پروانه اجتماعی شده ام: من می خواهم هر روز بروم و افرادی را پیدا کنم و همیشه به دنبال رویداد بعدی Rainbow Elders هستم تا در آن شرکت کنم. من بالاخره همان کسی شدم که همیشه بودم.

دیدگاهتان را بنویسید